وبلاگ هواداران فرهاد مجیدی

وبلاگ هواداران فرهاد مجیدی

بزرگترین پایگاه اطلاع رسانی و هواداری فرهاد مجیدی
وبلاگ هواداران فرهاد مجیدی

وبلاگ هواداران فرهاد مجیدی

بزرگترین پایگاه اطلاع رسانی و هواداری فرهاد مجیدی

گفتگوی ویژه با یک پرویز برومند اما فراموش‌شده

گفتگوی ویژه با یک پرویز برومند اما فراموش‌شده: هرشب گریه می‌کنم که چرا نرفتم عیادت ناصرخان/ دو بار شبانه و پنهانی رفتم سر قبر حجازی/ مربی نشدم چون هنوز هم داعیه بازی کردن دارم/ همه مردها و نامردها؛ من هنوز زنده‌ام  

 

سایت گل- مدت‌هاست از آن پرویز برومندی که جلوی همه می‌ایستاد و هر کسی نمی‌توانست سمتش برود خبری نیست. بازی زمانه روی بدش را به پرویز نشان داده و زندگی او به سکانس تلخش رسیده است. سکانسی که فقط اسمی از یک ستاره باقی می‌ماند. خبرنگار تماشا به بهانه مرگ حجازی با او تماس گرفته و در مقدمه این مصاحبه می‌نویسد:

اگر شرایطش بهتر بود حتما حرف‌های دیگری هم به من می‌زد اما فقط به این اکتفا کرد: «تو این همه سال کجا بودی؟ چطوری فکر کردی من زنده هستم؟» پرویز در تنهایی خودش روزگار سپری می‌کند و هر بار هم تاکید می‌کند که زنده است. بهانه ما برای صحبت با برومند اتفاقات بازی استقلال- سایپا و ماجرایش با حجازی بود اما او آن‌قدر حرف داشت که آن اتفاق در لابه‌لای حرف‌ها گم شد. 

الان چه کار می‌کنی؟ کجا هستی؟

من الان بیکارم و با همسرم دارم زندگی می‌کنم؛ زندگی سختی را دارم می‌گذرانم.

آن همه شهرت و اتفاقات باید به این زندگی سخت ختم می‌شد؟

نمی‌دانم. من الان بیکارم. کاری ندارم. می‌خوابم... تمرینی می‌کنم تا بشه شب. شب هم تلویزیون نگاه می‌کنم. زندگی‌ام همین جوری خلاصه میشه.

این‌جوری زندگی کردن هم خیلی سخت است. خرج زندگی؟

اه اه.... ولش کنید فقط بهت می‌گم که خیلی سخت دارم زندگی می‌کنم.

از پول‌های دوران بازیگری‌ات پس‌اندازی مانده؟

من دوست ندارم این چیزها به رسانه‌ها کشیده شود. من در زندگی‌ام همه چیزم را دادم رفت و الان فقط بچه‌هایم را دارم. تیم راه‌آهن را هم بعد از رفتن از استقلال از لیگ‌یک آوردم بالا... فقط همان سال را بازی کردم. بعدش هم اکبر میثاقیان پیشنهاد مربیگری داد که قبول نکردم.

چرا قبول نکردی؟

 من هنوز هم داعیه بازی کردن دارم. بدنم را نگه داشتم. دارم تمریناتم را انجام می‌دهم. هنوز ادعا دارم می‌توان بازی کنم. می‌توانم حداقل الان بشوم گلر سوم استقلال... اگه یه مربی بیاد... یه مربی که من برایش زحمت کشیدم. یعنی پرویز برومند آن‌قدر بدبخت شده که گلر سوم یک تیم هم نمی‌تواند بشود؟!

اصلا فرض کنید یه گلر سومی وسط زمین فوتبال افتاد مرد... فرض کنند آن گلر پرویز برومند است. سخته؟ نه سخت نیست. من الان به هیچ چیزی برای دروازه‌بانی نیاز ندارم. فقط احتیاج دارم بدنم آماده بشود. من 40روز فرصت می‌خواهم تا بدنم رو آماده کنم چون اضافه وزن هم ندارم. در لیگ برتر فوتبال یه مربی وجود ندارد که بیاد به پرویز برومند اعتماد کند؟ بیاید همه حرف‌هایی که از اول فوتبالم وجود داشت تا الان را بگذارد کنار و بگوید پرویز برومند من امروز شما را شناختم. نه پرویز برومند قبلی... نه پرویز برومند جام جهانی رفته... نه پرویز برومند استقلال بازی کرده... شما را به عنوان پرویز برومندی که همین الان شناختم قبول می‌کنم. اگر خوب بودی که بمان ولی اگر خوب نبودی فکر می‌کنم مُردی!

کدامتان سراغ من را گرفتید؛ ببینید پرویز برومند مرده یا زنده است... اصلا چطوری زندگی می‌کند. یک مثال برایت می‌زنم از یکی از دوستانم که در دوران استقلال همیشه با من بود. روزی شد که من کتفم آسیب دید؛ به امیر قلعه‌نویی گفتم من دستم 6ماه دیگر خوب می‌شود برمی‌گردم؛ معرفت نکردند این کار را بکنند و رفتند توپالوویچ را آوردند. من دلم شکست و اشتباه بزرگ زندگی‌ام را کردم. قلعه‌نویی به من گفت بمان ما برنامه داریم برای تو، اما من لج کردم. آن موقع جوان بودم، کله‌ام باد داشت و از استقلال رفتم. همان موقع 140میلیون تومان از استقلال می‌خواستم. با این حال گفتم رضایت‌نامه را بدهید من بروم. همین شخصی که گفتم می‌دانست من 140میلیون طلب دارم و بخشیدم. در ایام عید من از او دو میلیون خواستم، آن‌قدر من را اینور و آنور دواند. آن‌قدر من را بازی داد. بخواند خودش متوجه می‌شود. با خودم گفتم بس کنید... یه زمانی من 200میلیون از این باشگاه می‌خواستم و نگرفتم و رفتم. این برایم خیلی درد داشت. همین آقا اگر من فردا بمیرم اولین نفری است که می‌آید بالای جنازه‌ام. نه به خاطر برومند... خودتان می‌دانید برای چه می‌آید. 

چرا آن موقع از 200 میلیون گذشتی که الان پشیمان باشی؟

می‌دانی چرا؟ من زندگی‌ام را دادم و فکر می‌کردم در می‌آورم و به این پول‌ها نیاز ندارم. اگر می‌دانستم جامعه این شکلی می‌شود. اگر می‌دانستم دوست و رفیق‌هایم می‌روند قایم می‌شوند. اگر می‌دانستم که همه باورشان شده که پرویز برومند نابود شده؛ هیچ وقت از یک تومانش هم نمی‌گذشتم.

الان رابطه‌ای با باشگاه استقلال داری؟

هیچ رابطه‌ای ندارم. فقط قبل از عیدی آن اتفاق افتاد و دیگر سراغشان نرفتم.

چرا به مراسم ختم و تشییع جنازه ناصر حجازی نیامدی؟

من آمدم اما نمی‌خواستم بعضی‌ها را ببینم.

چرا نمی‌خواستی ببینی؟

چون... نمی‌خواهم بنویسی. بگذریم.

چرا ظاهر نشدی؟

دو بار شبانه رفتم سر قبرش. رفتم عقده‌های دلم را خالی کردم. هیچکس نبود. نمی‌خواستم کسی باشد. صحبت کردم... حرف زدم با حجازی. دلم خالی شد.

رابطه شما با حجازی چطور بود؟

خیلی‌ها فکر می‌کردند ما با هم خوب نبودیم. ولی ایمان دارم که ناصر حجازی ته قلبش من را دوست داشت و من هم ته دلم ناصر حجازی را می‌پرستیدم. من به خاطر ناصر حجازی آمدم استقلال؛ این را به خودش هم گفتم. من را آن زمان هم پرسپولیس می‌خواست و هم 10تا تیم دیگر. علی‌آقا صدبار برای من پیغام فرستاد. حتی دفترش هم رفتم اما من فقط و فقط و فقط به خاطر ناصر حجازی به استقلال آمدم. نه منزوی را می‌شناختم و نه فتح‌الله‌زاده و نه جویباری، برای من حجازی مهم بود. 6سال برای استقلال بازی کردم برای 6میلیون تومان. کی باورش می‌شد؟! من 6سال برای استقلال مفت بازی کردم. آن 200میلیون برای بعد از سال80 است. چون سرم گرم بود با تیم ملی و اصلا فکر پول نبودم. داشتم از فوتبال لذت می‌بردم. عشقم فقط ناصر حجازی بود و عشقم فقط استقلال بود. به فکر پول نبودم و اصلا فکر این روزها را نمی‌کردم.

همان‌طور که گفتی در اذهان این‌طور برداشت شده است که رابطه تو و حجازی خوب نبود و آن هم برمی‌گردد به بازی معروف سایپا. می‌خواهی الان این جریان را روشن کنی؟

این داستان را صد بار روشن کردم. دیگر دوست ندارم در موردش حرف بزنم. چون الان ناصر حجازی فوت کرده و همه چیز تمام شد. 

بعد از آن اتفاق شما با حجازی صحبت کردید؟

صدبار... من عاشق ناصر حجازی هستم. حجازی خودش می‌دانست که هر ورزشکاری آبروی خودش را بیشتر از خیلی‌های دیگر دوست دارد. حجازی آدم صریح‌اللهجه‌ای بود و اگر چیزی بود در مورد من می‌گفت. من آبروی خودم را بیشتر از حجازی دوست داشتم. ذهنیت‌هایی که آن موقع به وجود آمد اشتباه بود.

اما یکی از همبازی‌هایتان در همان تیم نه در تشییع حجازی شرکت کرد و نه در ختم آمد؟

من به کار کسی کار ندارم اما زمانی که ناصرخان در بیمارستان بود متاسفانه من ایران نبودم. من در وظیفه‌ام کوتاهی کردم و نرفتم عیادتش. اشتباه بزرگی کردم. هر شب اشکم درمی‌آید که چرا نبودم بروم عیادتش. من اصلا فکرش را نمی‌کردم که حجازی از بین ما برود. حقیقتش می‌ترسیدم به مرگ ناصرخان فکر کنم. سر نماز دعا می‌کردم تا هرچه زودتر خوب شود.

یک صحبتی هم از آن بازی بین تو و حجازی بیرون آمد. او تو را اخراج کرد و حتما یادت هست که گفتی «ناصرخان ببیند فردا مربی استقلال هست، بعد من را اخراج کند!»

نه این‌طوری نبود. من مرد هستم و حرفم را می‌زنم. محمد خرمگاه گفت ناصرخان می‌گوید برومند نیاید سر تمرین تا به او اعلام کنم. من آن‌جا این حرف را زدم، ولی هیچ چیزی پشت حرفم نبود و می‌خواستم جواب حجازی را یک‌جوری بدهم. من باور نمی‌کردم حرفم واقعیت پیدا کند. من گفتم ببیند فردا مربی استقلال هست؟ اما خدای من و حجازی شاهد است که من هیچ قصدی و هدفی نداشتم که این حرف را زدم.

در کار این مسائل پیش می‌آید و الان که ناصرخان فوت کرده نباید به خاطر این حرف من را جلوی ایشان قرار بدهند، چون من عاشق ناصر حجازی بودم. من که مدیر باشگاه استقلال نبودم، یک بازیکن عادی بودم. من آن روز مچ پایم خراب بود و قرار نبود بازی کنم. با لباس شخصی آمده بودم سر بازی. ناصرخان آمد توی رختکن و گفت چرا ساک نیاوردی. من گفتم پام خرابه نمی‌تونم بازی کنم. دکتر نوروزی را صدا کرد و شاهد هم هست.

ناصرخان گفت این در هر صورتی باید بازی کند. ناصرخان خودش اصرار کرد؛ شاهد بعدی من حمید بابایی که آن موقع دروازه‌بان استقلال بود که کفش و دستکش او را گرفتم. پیراهن یحیوی را هم گرفتم و رفتم بازی کردم. من اگر قرار بود بازی کنم ساک خودم را می‌بردم نه از این و آن لباس و کفش بگیرم. دیگر نمی‌خواهم در موردش حرف بزنم تا آخر عمرم هم دیگر جواب کسی را نمی‌دهم که در مورد این اتفاق با من حرف بزند. این حر‌ف‌ها را خیلی جاها گفتم اما ننوشتند و برای آخرین بار گفتم.

ناصر حجازی در دوران مربیگری‌اش در باشگاه استقلال به حقش رسید؟ آن احترامی که باشگاه استقلال باید به حجازی می‌گذاشت را گذاشتند؟

نه... نه! باشگاه استقلال احترام ناصر حجازی را در حد اسم و نامش نگه نداشت. ناصر حجازی باید مثل فرگوسن در استقلال می‌شد. بعضی‌ها در کنار ناصر حجازی فقط لذت شهرت و افتخار را می‌بردند. نه این‌که بیایند بگویند مشاور اول باشگاه استقلال؛ مردم این پست‌های فرمایشی را می‌فهمند. آنهایی که در کنار فوتبال هستند این پست‌ها را باورشان نمی‌شود و می‌دانند که این پست‌ها سرکاری است.

شما در دوران بازی دوستانی داشتید مثل احمد مومن‌زاده یا مهدی هاشمی‌نسب. این‌ها الان با شما ارتباط دارند؟

نه... هیچ کدام از این ها با من تماس ندارند. دوست ندارم راجع به آنها صحبت کنم. چون من یکسری دوست داشتم اما وقتی تو هم از ماضی و گذشته حرف می‌زنی یعنی پس هیچ وقت نبوده و آن زمان هم دوستی نبود. من پرویز برومندی بودم که یک زمانی بازی می‌کردم اما الان پرویز برومندی هستم که در خانه‌ام نشسته‌ام و کسی سراغی از من نمی‌گیرد. همه این اتفاقاتی هم که بر سرم آمده مقصرش خودم بودم. نه از دوستی انتظار دارم و نه کسی... بزرگ‌ترین دوست‌های من دردی از من دوا نمی‌کنند. الان بهترین دوست من همسرم است که کنارم است یا مادر، خواهر و برادرم هستند که کنارم هستند.

آخرین باری که استادیوم آزادی رفتی کی بود؟

سال85... الان پنج ساله فوتبال را از استادیوم نگاه نکردم.

چرا نمی‌روی استادیوم؟

ما فرهنگ جامعه‌مان عوض شده است. من فرهنگم برای یک برهه از زمان است و در همان فرهنگ ماندم. فرهنگ آن دوره الان با این دوره از زمان هیچ ربطی ندارد و در تضاد هستند. من فرهنگ آن مردمان را، فرهنگ آن تماشاگرمان را دوست دارم. دوست دارم همه دوستانم آن شکلی با من باشند که آن زمان بودند... ولی نیستند. ببین، پس تقصیر آنها نیست. تقصیر من است. من هم باید فرهنگم عوض می‌شد که نشده؛ پس می‌ماند توقع و انتظارم که بیهوده است. 

 از گلرهای جدیدی که هستند، کار کدامشان را می‌پسندی؟

به نظرم گلر جدیدی نداریم. شما می‌خواهید بهترین گلرهای ایران را نام ببرید. الان بهترین گلر ایران رحمتی است که از دوران من است.

حرف آخر؟

آهای من پرویز برومند هستم... نمرده‌ام. همه کسانی که یک روزی پرویز برومند را می‌شناختید... همه کسانی که یک روزی برایتان زحمت کشیدم و برای شما فوتبال بازی کردم... من زنده‌ام. همه مدیرها، همه مربی‌ها، من زنده هستم. همه همدوره‌ای‌ها، همه رفقایی که توی اردو با هم بودیم... من زنده هستم. کسانی که یک روزی برای من هورا کشیدید و یک روزی به من ناسزا گفتید... من زنده هستم. همه کسانی که اشتباه نمی‌کنید.... من زنده هستم. همه مردها؛ همه نامردها... من زنده هستم. همه کسانی که یک روزی خودم را به خاطرتان خراب کردم... پرویز برومند زنده است. همه روزنامه‌های ورزشی که یک روزی روی جلدتان بودم... من زنده هستم.

نظرات 17 + ارسال نظر
آرتین پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 21:38 http://www.ss-star.blogfa.com

سلام.انتظار داشتم تولد فرهاد مجیدی یه تبریک بگین حتی یه تبریک خشک وخالی هم ننوشتین

فرید جمعه 13 خرداد 1390 ساعت 09:15

اقای برومند تاوان حماقتهای خودش را پس داد
جای مشتش به صورت پایان هنوز تو دل پرسپولیسی ها مونده

شیما جمعه 13 خرداد 1390 ساعت 16:03 http://www.shima7shima.blogfa.com

بدو بیا تو وبم تولده

مجید دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 03:08

سلام.من اون زمان سنی نداشتم که این حوادث یادم باشه.اما با این مطالبی که نوشتین آیا از یاد بردن چنین ستاره ای به دور از مردانگی نیست؟ دیگرانی کارهای بدتر از این در این فوتبال امروزی انجام می دهند ولی اینچنین توسط مربی ها و مسئولین محاکمه نمی شوند. آقای برومند اگه نظرم رو خوندین بدونین شما تو دل ما خیلی جا دارین و همیشه برای ما زنده هستین.

احمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 10:38

پرویز سلام از اومدنت استقلال خیلی خوشحال هستم برات میمیرم برومند استقلال تنها دروازبانی که دوست داشتم پرویز برومند بود و بس عشقی خوش به حال اونهای که تو را می بینن وبا تو زندگی می کنن خیلی مردی دوست دارم آرزوی موفقیت برات دارم عقاب آسیایی اینو بدون

دوست دار ژرویز دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 10:03

ژاشو مرد تو هر تیمی که بازی کنی مطمئنا ستاره میشی و ما هوادارتیم فقط یکم همت می خوای غرور گذشتتو که خیلی باعث ژیشرفتت بود حفظ کن!

مرتضی پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 21:40 http://www.vismeh.persianblog.ir

سلام
به پرویز برومند بگید هنوز هم هستند کسانی که
شیرجه های شما را توی دروازه ی استقلال
فراموش نکردند
بهش بگید همیشه در دل طرفداران استقلال خواهی ماند

بازیکنان بزرگ هرگز فراموش نخواهند شد.

برایت آرزوی موفقیت میکنیم

مهدی گودرزی یکشنبه 27 فروردین 1391 ساعت 08:00

سلام دادش پرویز شاید برای مربیان پول پرست از یاد رفته باشی ولی برای ماهواداران استقلالی پرویز برومند تعصبی ودوست داشتنی هیچ وقت از یاد نمیرود منتظرت هستیم تا برگردی به دروازه استقلال، مهدی گودرزی از بروجرد

سید سامان تهامی یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 12:56

حیلی مرد من سید سامان تهامی بدون هیچ چشم داشتی یک سال من و تمرین داد خصوصی نمئنش نمیاد

محسن شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 04:02

پهلوانان نمیمیرند

دلپیرو یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 13:56

خیلی سخته دوراز اون گذشته پرغرور خودتو ببینی ولی من تاآخرعمربه یادتم پرویزباتعصب بچه ی دروازه غار سلامتی داش پرویزهمه صلوات

جابر پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 10:35

پرویز خان سلام ما همیشه به یاد شما و از خود گذشتگی‌های شما هیچ گاه از ذحنمان بیرون نمی رود به امید اینکه یه روز تو استادیم یکصد هزار نفری آزادی شمارا ببینیم غصه هم نخور اینا ازبازی‌های زمونه است. یه روز که تو اوج هستی همه دور و برت میگیرن به به و چه چه می‌کنن ولی همین که مصدوم شدی و یا اتفاق دیگری برا ت می‌افته می‌بینی دور وبرت چقد رخالی کردن . پرویز خان ما که دوستت داریم .

محمد دوشنبه 17 شهریور 1393 ساعت 13:28

سلام ،بغض گلومو گرفت،ظلم یعنی این،داغون شدم پرویز هگویتا
همیشه بیادتم
محمد بهرامی(باخرز)

ستار شنبه 23 آبان 1394 ساعت 14:59

من استقلالی هستم. ولی بنظرمن همین زندگی حقته. وقتی جلوی صدهزار نفر بیهوا میزنی تو صورت یک بازیکن که تا اخر عمر همه یادشون بمونه و ابروی اونو میبری باید هم این بلاها سرت بیاد. من پایان رافت خوشم نمیاد و نمیومد ولی حاضر نیستم هیچ کس رو جلوی صدهزارنفر ضایع کنم. خدا جای حق نشسته

مسعود صادقی جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 03:45

پرویز برومند شما بهترین بودی و هستی
پرویز هو هیتا همیشه دوست دارم و سراغت را از مطلب میگیرم

مسعود صادقی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 01:35

اکبر جون دوست دارم

مسعود صادقی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 01:37

ستار جون کاشکی تو هم تو شرایط پرویز قرار بگیری تو چشات نگاه کنن و فش خواهر مادر بتن نتونی حرف بزنی ُ اموقع است که بهت میگن بی غیرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد