به مناسبت چهلسالگی فرهاد: جنتلمن و قاتل!
فوتبال همیشه عاشق فرهاد بود. از همان موقع که فوتبال دیگر برایش توپ بازی نبود و سایز توپ از قامت ساقهای پایش بلندتر نشده بود.
فوتبال
همیشه عاشق فرهاد بود. هر چند که برای این پسر خوشتیپ شمالی چیزهای دیگری
در اولویت قرار داشت. مسائل مادی باعث شد که او هم از یک سنی به بعد دیگر
از خود فوتبال لذت نبرد. شاید از همان موقع که فوتبال دیگر برایش توپ بازی
نبود و سایز توپ از قامت ساقهای پایش بلندتر نشده بود. فرهاد از همان سن
هم عادت به یکنواختی نداشت. تنوعطلبیاش او را پس از هشت بازی به سومین
تیم دوران فوتبالیاش رسانده بود. امیدهای بهمن آنقدر برای او جذابیت داشت
که از آنجا به بزرگسالان استقلال برسد. پس از دورهای کوتاه در آبیهای
پایتخت، خارجگردی آقای شماره هفت شروع شد. اول راپید وین و بعد هم حاشیه
خلیجفارس. برای آقازادههای اماراتی «آقایی» میکرد. تا آن روز از فرهاد
فقط شادی گلهایش به یاد مانده بود. یک دست روی قلب و دیگری درازکش. اما
فرهاد آمده بود که اسطوره شود. قید امضای قراداد با پرسپولیس را هم زد. به
میل تنوعطلبیاش یک «نه» بزرگ گفت و شاگرد اسطورهای شد که حالا از او به
عنوان مکتب استقلال یاد میکند. فرهاد در تیم حجازی هم هنوز چهره شاخصی
نشده بود. ولی پایان جوانی، آشتی او با توپ بود. دوباره عشقبازیهایش را
به زمین فوتبال انتقال داد. مجیدی نشان داد که هر وقت از فوتبال لذت ببرد،
کسی جلودارش نیست. هر چه سناش به زمان خداحافظی نزدیکتر میشد، چشمهای
بیشتری را خیره میکرد و قلبهای زیادتری را به دست میآورد. تا جایی که
نشان دادن یک عدد «چهار» کافی بود تا همه نامهربانیهایش در قبال استقلال
فراموش شود. از آن به بعد هم در قامت یک اسطوره ظاهر شد. برای اسطوره شدن
تلاش کرد. با خودی و رقیب جنگید تا نفر اول شود. مثل حالا که برای رسیدن به
نیمکت استقلال، به کسی رحم نمیکند. با هر خداحافظی فرهاد باید منتظر سلام
جدیدی باشیم. سلام به نیمکت استقلال؟ شاید بعد از علیمنصور.
حسام محسنیان
البته سیزدهم تولدش بود
تولدت مبارک عزیزم